• 1404 دوشنبه 12 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6058 -
  • 1404 يکشنبه 11 خرداد

كز نشئه بيداري كيفيت خواب اولي!

هدي ايزدي

«دم آخر است بنشين كه رخ تو سير بينم/ كه اميد صد تماشا و همين خيال دارم...»؛ نمايش «ورق‌الخيال» كه اين شب‌ها در سالن كاخ هنر روي صحنه است، گويي تجسمي تماشايي از اين بيت است. شمايلي از توسل به توهم و خودفريبي در دم آخر؛ نمايش، روايتگر دم آخر سلسله افيون‌زده صفويه است كه در دايره خرافه و اوهام و بي‌كفايتي گير افتاده. حالا در روزهاي زوال حكومت، مدتي است كه زندان از زنداني خالي است تا استبداد بعدي سر برسد و محبس‌ها دوباره رونق بگيرند. زندانبان‌ها كه كارشان كساد شده، حالا تنها و بيكار در خلأ، چشم انتظار ورود يك زنداني به مثابه منجي‌اند و براي استخوان سبك كردن، چاره‌اي جز شكنجه كردن يكديگر ندارند تا بلكه يادشان نرود كه «روزگاري ما در اينجا روزگاري داشتيم»!
در اين روزهاي «زين به پشت» شكنجه‌گرانِ از اصل افتاده، دود كردن گياهي توهم‌زا به نام «سبز» زندانبان‌ها را دمي از منجلاب سلاخ‌خانه‌اي كه در آنند، بيرون مي‌كشد و به آنها لذت تخيل را مي‌چشاند. از اين رو به آن «ورق‌الخيال» مي‌گويند. شكنجه‌گران، مدت مديدي است كه زن نديده‌اند و اگرچه جنس زن را پست مي‌دانند، اما تشنه‌اش هستند. عجبا كه چرخ گردون در نمايش «ورق‌الخيال» جوري چرخيده كه زندانبان‌ها حالا عاجز و محتاج دو چيزي‌اند كه هميشه از آنها برتر بوده‌اند: زنداني و زن؛ اما ورود يك زنداني جديد كه از قضا منجم‌باشي مغضوب شاه در حال سقوط بوده، جهان زندان را زير و رو مي‌كند. حالا ديگر وقت سورچراني است. غافل از اينكه مهمان تازه زندان كه يك عمر شاه مملكت را با پيشگويي‌ها و اسطرلاب انداختن‌هاي دروغين سر دوانده، سنگ‌قلاب كردن چند تا زندانبان هپروتي با وعده سرزمين «سبز» و آزادي برايش كاري ندارد. از اينجا به بعد بازي شاه و وزير در بازسازي خدمات منجم‌باشي به دربار آغاز مي‌شود و مرز وهم و واقعيت در هم مي‌شكند.
نمايش «ورق‌الخيال» كاه كهنه و فراموش‌شده‌اي را دود داده و توانسته در وامداري بي‌بديل از هنرهاي نمايشي ايراني مانند پرده‌خواني، تعزيه، نقالي و حتي تخت‌حوضي، آتش‌بازي راه بيندازد. اين نمايش با لهجه‌اي كمدي سراغ ايده‌اي كمياب رفته و در متن (به قلم محمدصادق گلچين‌عارفي) يكي از هوشمندانه‌ترين نمايشنامه‌هاي سال‌هاي اخير را رقم زده است. متني كه بيشتر از اينكه شبيه به يك نمايشنامه باشد، تنه به يك تابلوي مينياتوري در همان دوران صفويه مي‌زند. همانقدر ظريف، همانقدر پرجزييات و بسيار بي‌رحمانه؛ فصاحت و بلاغتي كه نمايشنامه دارد، در كنار كارگرداني چشم‌نواز، كار تماشاگر را بارها حين ديدن اثر سخت مي‌كند: «بيشتر بشنوم يا بيشتر ببينم؟»؛ كارگردان اثر، اسماعيل گرجي، خودش هم در نمايش در نقش «بي‌زبان» بازي مي‌كند. نيمچه لالي كه مداوم نسخ است ولي با همان زبان بستگي، به آواز حرف مي‌زند. گرجي اگرچه در نقشش لال است، اما در كارگرداني با زباني بدون لكنت، بدون اضافه‌گويي و بي‌پروا حرفش را زده و توانسته لباسي را براي تن متن پيدا كند كه آراسته‌اش است. طراحي بازي‌ها بارها صحنه مينيمال اين تئاتر را به رقص سماع شبيه مي‌كند و روي لبه توهم و واقعيت قدم برمي‌دارد. رفته‌رفته تماشاگر هم خودش را توهم‌زده حس مي‌كند و مهمان جشن بيكراني از سلاخي و توحش تاريخي مي‌شود. پرداختن به ظلم ديرينه بر زن در اين اثر با نگاهي خيره و بدون تعارف عينيت پيدا كرده و بازيگران اين قتلگاه، قهرمانانه از پس چنگ انداختن به احساسات تماشاگر بيرون مي‌آيند. 
تهيه‌كننده «ورق‌الخيال» آزاده صمدي، بازيگر شناخته شده است كه انتخابش براي تهيه چنين اثري ستودني است. در «ورق‌الخيال»، عبدالحميد گودرزي، ايمان صيادبرهاني، محسن قزل‌سوفلو، اسماعيل گرجي و محمدصادق گلچين‌عارفي بازي مي‌كنند. اين خيال‌بازي شوخ و شنگ و بي‌رحم را ببينيد كه به قول حافظ: «كز نشئه بيداري كيفيت خواب اولي»!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون